به قلم شهسوار بسطامی- درجهان امروز نیروی انسانی ماهر وخلاق درفرایندتوسعه پایدارنقش اساسی ایفامی کندبه طورکلی درجوامع صنعتی حدود70درصدسرمایه های ملی رانیروی انسانی کارآفرین تشکیل می دهدوابزارهای دیگرتوسعه نظیرانرژی وسرمایه دراولویت های بعدی قراردارند نقش نخبگان بعنوان موتور محرکه توسعه مضاعف است زیرابانگاه موشکافانه وتوانایی های خویش می توانندمنشاتحولات بنیادین درفرایندتوسعه اقتصادی واجتماعی کشورشوندنقش نخبگان ونیروی انسانی ماهر درکشورماموردغفلت واقع شده است نگاهی به تحقیق وپژوهش درحوزه ی دانشگاه بیندازیم ماحصل آنچه صورت پذیرفته ومجوزچاپ وانتشارات راگرفته درلابه لای کتابخانه ها خاک می خورد.کشورمانیازبه سخنرانی وبحث نداردنیازبه سمینارنداردنیازمندقانون پذیری ودرایت وشخصیت مجریانش هست.سالهاست که مادررسیدن به توسعه دچارتسلسل شده ایم صحبت ازنخبگان وحمایت ازنخبگان می کنیم اما به سازماندهی نخبگان که جزئ اصول ثابت توسعه اندتوجهی نمی کنیم وهرسال بیش از هزاران نخبه ازکشورمهاجرت می کننددرحالی که رهیافت نخبگان محور نه به عنوان یک رهیافت مطلوب ومعقول بلکه بعنوان تنهارهیافت جامع،کارآمدوعملی درتوسعه کشور مطرح می شودزیرااگربخواهیم به سمت توسعه یافتگی حرکت کنیم ناگزیریم که رهیافت نخبگان محور را بهعنوان تنهاپارادایم ممکن مدنظر قرار دهیم بخاطر اینکه جامعه ای مابسیارضعیف وتشکل های حزبی شکل نگرفته وفرهنگ فردی مثبت درابتدای خودقرارداردوتحولات جهانی ،اجازه توقف وسکون به کشورهارانمی دهدلذامسئولیت توسعه یافتگی به عهده نخبگان فکری وابزاری است اگرسیرتاریخ توسعه یافتگی غرب رانگاهی اجمالی بیندازیم فرایندتوسعه ترتیبی وبدون برنامه ریزی قبلی بوده است درحالی که توسعه درکشورهای درحال توسعه منحصربه برنامه ریزی قابل حصول است.رهیافت نخبگان محور به معنای نخبه سالاری نیست بلکه به معنای ورود بهترین ها،باسوادترین ها وسیرترین هابه حوزه سیاست وتصمیم گیری برای اداره کشور است .نظام مدیریتی کارآمد درژاپن،آلمان،کانادا،انگلستان وآمریکا برنخبه گرایی یا ازطریق عقلانیت مبتنی بر گردش قدرت ونظام حزبی وانتخابات آزادمی باشد چینی ها ازسال 1949تااواسط دهه ی 1970درفرازونشیب های فکری،سیاسی ومناقشه های ایدئولوژیک قرارداشتندزمانی که اجماع فکری میان نخبگان دراواسط دهه 1970پدیدآمدچین روبه پیشرفت نهادوامیدبه زندگی درآن کشورمتولدشدوهم اکنون بعنوان یک قطب اقتصادی وسیاسی درجهان مطرح است .متاسفانه درکشورمابین نخبگان فکری وابزاری بهتربگویم بین صاحبان قدرت وثروت وروشنفکران هیچ گونه اجماع نظر وهمگرایی وجودندارد نخبگان ما درطول تاریخ معاصر ایران یادردولت محوشده اند وبه تکنوکرات تبدیل شده اند ویا اینکه ساز مخالفت را سرزدهاند به جای تولید فکر واندیشه مسئله رابه دعوای سیاسی تبدیل کرده اندودر واقع ازوظایف اصلی خویش به دور بوده اند وبنا راکج گذاشته اند درنتیجه یک دورتسلسل ازحذف نیروهای فکری ونخبگان ابزاری پدیدآمد وایران به گورستان نخبگان تبدیل شد.
ماکس وبرجامعه شناس برجسته آلمانی دو شیوه پرداختن به فعالیت سیاسی مطرح ساخته است زندگی برای سیاست وزندگی از قبل سیاست وی افزوده است که درسایه سیاست ،چشمه سار درآمد وعایدات را می بیند ازقبل سیاست زندگی می کند بسیاری ازنخبگان ما از قبل سیاست زندگی می کنند وبجای اینکه توسعه کشور برایشان مهم باشد استفاده ازموقعیت سیاسی وتامین منافع شخصی آنان اهمیت دارد.
پس از فروپاشی شوروی ایران استراتژیک ترین کشورجهان شد مادرمنطقه ازهژمونی قدرت برخورداریم منافع جهانی یکی از عواملی است که به ما می نگردواین جایگاه عاملی است که همه قدرت های بزرگ درمحاسبات خود روی آن حساب می کنند به هرحال وقتی قادر به استفاده از این پتانسیل درجهت منافع ملی نباشیم بدون تردید به یکی از موانع توسعه کشور تبدیل می شود داستان توسعه در ایران شبیه داستان فیل مولوی است سراپای مباحث مادرصدسال گذشته پوشانده است بعنوان یک ایرانی بگویم کار نکرده ایم ،ذهن ساختن نداریم هزاران صفحه درمورد دمکراسی می نویسم ،دهها ساعت در مورد دین صحبت می کنیم اما در عمل هرگز آنهاراپیاده نمی کنیم ماازشیاطین کهن(ساختارقبیله ای،عشیره ای،روح خودپرستی،بیسوادی ،احساسی)دررنجیم وهم ازشیاطین جدید(نهادهاوسازمانهاکه کاراکتری ازغرب هستند)که توسعه برماتحمیل نموده در عذابیم این شیاطین دست به دست هم داده ومرتب مارا به سمت توسعه ناپایدار می برند مانیازمند فاصله گرفتن از عر صه های سیاسی ورفتن به سمت عرصه های شهروندی هستیم زیرا عرصه سیاست عرصه مناقشه انگیز نخبگان است دراین فضاست که نخبگان شناسایی می شوند ونخبگان میدان دادن برای آنهافراهم است
منابع:
1-کتاب عقلانیت توسعه نیافتگی درایران دکترمحمودسریع القلم
2-مقاله نقش نخبگان درتوسعه یاتوسعه نیافتگی احمدرضا هدایتی